اشکات سره قبرم خانومی......
شاید خیلیا ندونن چرا نتونستی جواب بدی.....
امامن به همه میگم که داشتی گل میفروختی و کمکم مردی شدی واسه خودت
آنگاه كه خداوند با تو حرف می زند
این که لم داده به پشت صندلی،
از دماغ فیل افتاده، ولی...
شاعری بی چیز و بی اندازه است
دل به دنیایی مجازی داده است
مثل اصحاب کهف خوابیده است
قیمت نان را مگر او دیده است؟!
در خیالش طرح زوج و فرد نیست
فکر قسط و بهره و دیرکرد نیست!
شهر او بی چاله و بی چوله است
شهر او زیباتر از ماسوله است!
چون که دستانش درون جیب نیست،
فکر او جز گندم و جز سیب نیست!
قیمت چایی، برنج و شیر و ماست
قصه ای بی پایه است و نیست راست!
قیمت مسکن برایش درد نیست
زیر سقف آسمانش سرد نیست
نرخ بیکاری، تورم، اعتیاد
یا که پایین بودن سطح سواد،
اینهمه تحریم، بی پولی، فساد،
شعر او را غلغلک داده؟ نداد!
مردم دنیای او بی کینه اند
صاحب قلبی درون سینه اند
مردها مجنون و زنها لیلی اند
لیلی و مجنون زیاد و خیلی اند!
همسر دوم نمی گیرد کسی
زن ندارد غصه و دلواپسی
آسمان شهر او پردود نیست
هیچکس تنها به فکر سود نیست
جنس چینی توی بازارش کم است
بارش اجناس چینی نم نم است!
او دلار اصلا ً ندیده تا به حال
آخر هفته نرفته هی شمال
یک کوپن دارد درون جیب خویش
در خیالش با کوپن رفته ست کیش!
او به فکر یک دماغ ساده است
گونه و لپ را خدایش داده است!
می خرد با پولهایش هی کتاب
او فلافل می خورد جای کباب
سیم کارت اعتباری می خرد
با خودش تا دستشویی می برد!
چون خر دخل و مخارج در گل است،
فکر کاری منتها در منزل است!
عاشق یارانه است و بی قرار
عاشق یک ماه کلا ً انتظار!
دائماً در فکر شوهر کردن است
فکر قلاده به دور گردن است!
فکر جارو کردن یک خانه است
طفلکی یا ساده یا دیوانه است!
توی این اوضاع بد، مانند او
من ندیدم تو اگر دیدی بگو ...
آهـــای پـــسر...
هـــوی کـــوچولو..؟؟!!!
بــــا توِأم!!!
تـــویی کــه پـشتــه مـــزدا 3 نـشستی!!!
تـــو چـــشای مـن اونــــجوری نـــگا نکـــن..!!!!
بـــاشه؟؟؟
ابــــرو هــاتو هـــشتی ورداشــتی...واس همـــین وقـتی جـذبه مــیگیری دلـــش قـــنج مـــیره...
واسـه مـــن کـاری نــداره یــــقتـــو بـــگیرم دیـــواریـــت کـــنم..گرفتی؟؟؟!!!
ولــــــــــی.......... جُف شــیش آوردی کـــه عــــشقم دوسِــت داره!!!
وگـــرنــــه گـــونـه های ســـرختو مـــیسپــردم بــه انـــگشتای دستم....
حیف.......
مقیم لندن بود
تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.
راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .
پرسیدم بابت چی ؟
گفت : می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم.
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!!
به مولا مرد تویی
نه اونیکه با پول باباش ماشین آخرین مدل
زیر پاشه تازه ادعای مرد بودن میکنه ,
هیبت این نگاه مردونت می ارزه به کل وجود بعضی مردا...
در کشور هلند کسی پتروس فداکار را نمیشناسد، ولی همه ما او را میشناسیم؛
چون از کتابهای دبستان درباره او آموختهایم؛
در حالی که درباره قهرمانهای خودمان هنوز به اندازه کافی کار نکردهایم.
راستی چرا هیچوقت از خودمان نپرسیدیم چرا پتروس فداکار
جای انگشتش یک چوب در سوراخ سد نگذاشت؟
ای کاش به جای اینکه داستان های غیرواقعی برای بچه هامون تعریف کنیم، براشون از فداکاری های واقعی و قهرمانهای واقعی خودمون تعریف کنیم.
پیام محمد رضا شاه از اون دنیا به ملت ایران:
سلام.حالتون خوبه؟ اوضاعتون رو به راهه؟
ببینم آب و برق و نفت مجانی شده؟
دیگه مشکل اعتیاد ندارین که؟
بی حجابی حل شد؟
راستی دلار هنوز 68 ریاله؟
بیکاری چطور؟ ریشه کن شد؟
بازم سفر به اروپا بدون ویزا هست؟
میگفتین بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر....روزگار چون
شکرتان آمد؟
من هم بد نیستم....یعنی آن اوایل زیاد خوب نبود ولی
انقدر گفتن خدا بیامرزدش تا از بهشت سر در آوردم.......
مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند!
برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬
احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬
عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند
اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!
و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند
دکتر شریعتی
لــــــــــعـــــــــنـــــــــتــــــی...
مــــــــــن زنــــــــــــــــــــم!
بازیچه دســـــــــــــــت تو نیستم
مــــــرا هم چـــــــــــــــــــون تو آفرید
با هــــــــــمــــــــان شـــــــمایــــــل
و گـــــاه هم زیـــــــبــــــاتر از تـــــــــــــــو
تـــــــــــا زندگـــــــی کنم برای خـــــــودم
نـــــــــه بـــــردگــــــــــی کنـــــــــم بـــــــــرای
تــــــــــــــــــــــــــو
آدم مرد باشه و از تو آشغالها نون دربیاره
تا اینکه آشغال باشه و از نامردی نون دربیاره…
(مرد باش مرد لامذهب)
برچسب هرزگـے بر خنده هاے آنان نزن...!
به سلامـتے دخترڪان شهرم ڪه خنده نیز بر آنان حرام است ...!
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت
اگه میشه منم جا کن...
مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد
وقتی کمی بزرگتر شد
کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد
بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود
وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست ...
از زبان یک مرد
ما به دنبال تکه ای از بدن آنها..
و آنها به دنبال نوازشی مردانه از ما..
گاهی اوقات ما مرد ها چقدر بی رحمانه برای نوازشی
شهوت می طلبیم
و آنها..
نه ضعیف اند نه احمق فقط
مهربانند
................همین!!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا صدای آهنگهای پاپ لس آنجلسی و غرب زده آن قدر بلند است که
فریادهای «حاج مهدی باکری» به گوش نمی رسد!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
همت را با اتوبان همت می شناسند!!!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا بر دیوارهای شهر روی عکس شهید، پوستر تبلیغاتی می چسبانند!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا ستارگان درخشان هالیوود آنقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان پرفروغ کربلای ایران را نمی بیند!
اینجا دیگر شهدا زنده نیستند و در پیچ و خم های عصر ارتباطات، به خاک سپرده شده اند!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند، همه به دنبال کسب نام هستند!
اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا خرمشهر دیگر خونین شهر نیست، خرمشهر دیگر 36 میلیون جمعیت ندارد!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود
جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا دشمن در خانه های ماست، دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا کسی نمی خواهد با صدای الله اکبر، لرزه بر تن دشمن بیاندازد!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا در پناه میز هستیم، دیگر کسی پشت خاکریز پناه نمی گیرد!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا جانباز شیمیایی، به خاطر نداشتن پول، در بیمارستان پذیرش نمی شود و شهد شهادت می نوشد!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، شب عملیات خیبر حاج مهدی باکری، برادرش حمید باکری را جاگذاشت و رفت!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، مهدی زین الدین، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر شهيدي را درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا روسری ها هر روز کوچکتر می شود و مانتو ها هر روز کوتاهتر و تنگتر!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دخترها پسر شده اند، پسرها دختر شده اند، مردان بی غیرت شده اند، زنان بی حجاب شده اند!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا دیگر کسی، احترامی برای چفیه شهدا قایل نیست!
اینجا ایران قرن 21 است!
اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم!
اینجا ایران قرن 21 است!
اینجا برای زیبا سازی شهرها، میلیونها هزینه می شود!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!
اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی، حقیقت به مسلخ مصلحت می رود!
اینجا ایرانِ قرن 21 است!!!
ﺯﻥ ﻇﺮﯾﻔﻪ ﻧﻪ ﺿﻌﯿﻒ !
آهای کسی که اسم خود را مرد گذاشتی
تو نری نه مرد حیوان!!!
شده از خواب صبح پا شوی و
روحت از قبل خسته تر باشد؟
تا کنون دیده ای کسی در خواب
گونه هایش همیشه تر باشد؟
دیده ای حس و حال مردی را
که دلش را مچاله می بیند؟
حاصل خاطرات عمرش را
توی سطل زباله می بیند
زندگی یک مسیر طولانی ست
با مرور خیال مردن ها
من به شدت همیشه بیزارم
از غم ثانیه شمردن ها
این تو بودی در آسمان یا ماه
کرده ام باز چشم حیرت را
بس که دیوانه ام نمی دانم
مرز رویا و واقعیت را
آه لعنت به شعرها وقتی
از غم و درد خالی ام نکنند
واژه های بدون وزن و حقیر
خالی از این چگالی ام نکنند
کاش از این خواب شوم برخیزم
کاش می شد به خاک برگردم
از همین درد های مبهم که
می کنندم هلاک برگردم
سلام دوستای گلم.
این وبلاگ یه وبلاگ گروهیه.
هرکس بخواد میتونه نویسنده ی اون باشه.
پس اگه خواست ایمیل و تاریخ تولدشو تو نظرات بهم بگه.
مطالبی که میذاره باید مناسب محتوای وبلاگ باشه.
تبلیغ وبلاگشو نباید بکنه خودم اسم وبلاگ نویسنده هارو میذارم اینجا.
نظر فراموش نشه لطفا!!!
به وبلاگ دیگه من هم سر بزنید:
خدایا خسته ام ... از این زندگی ... از این دنیای به ظاهر زیبا ...
از این مردم که به ظاهر صادق و با وفا ...
خسته ام ... از دوری ...از درد انتظار از این بیماری نا علاج خسته ام
از این همه دروغ و نیرنگ خسته ام ...
آری پروردگارم از این دنیا خسته ام از آدم هایش
از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام ...
پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت در میان دل مردم نیست چرا قطره ای از
عشق در چشمان بنده هایت نیست همش دروغ پیدا است همش نیرنگ پیدا است ...
دیگر دست محبتی در میان مردم نیست
دیگر عشقی پاک و مقدس در میان مردم نیست سفره ی دل مردم همش دروغ
است ... به ظاهر پاک و صادقانه است ... ای خدایم ای معبودم خسته ام ... کو
زندگی پاک و مقدسانه ... کو دست عشق و محبت ... کو سفره ی وفا و
صداقت ...همه رفته اند و نیرنگ مانده است من خسته ام ...از این همه
بی وفایی ...از این همه درد انتظار ...از این همه حسرت ... از این همه اشک ... از این
همه ناله و فغان ... خسته ام ... آری ... خسته ام ... از دست خودم خسته ام از
دست این زندگی که برایم سیاه بختی آورده است خسته ام ...
از دست همه خسته ام...
از دست روزگار بی معرفت از دست مردم بی معرفت ... ای خدایم دیگر از
زندگی سیرم ... از خودم سیرم ... از دنیا سیرم... ای خدایم گوش کن صدایم ...
من خسته ام...
خدایا کمکم کن خیلی وقته تنهام
ϰ-†нêmê§ |